معنی להתרגז
- להתרגז
- خشمگین بودن، عصبانی شدن
واژههای مرتبط با להתרגז
להתרכז
- להתרכז
- تَمَرکُز کَردَن، مُتِمَرکِز کَردَن
להתרגש
- להתרגש
- تَرسیدَن، هَیَجان زَدِه شُدَن
להתרגל
- להתרגל
- عادَت دادَن، عادَت کُن، آداپتِه کَردَن
להירגע
- להירגע
- آرام کَردَن، اِستِراحَت کُن
להכריז
- להכריז
- اِعلام کَردَن، اِعلام کُنَند، اِعلان کَردَن
להתגרש
- להתגרש
- طَلاق گِرِفتَن، طَلاق
להתבגר
- להתבגר
- بالِغ شُدَن، بُزُرگ شُدَن
להתאגד
- להתאגד
- مِتَّحِد شُدَن
להרגיז
- להרגיז
- آشوب کَردَن، آزار دادَن، ناخُشنود کَردَن، آشُفتِه کَردَن، عَصَبانی کَردَن