معنی להתרברב
להתרברב
به رخ کشیدن، لاف زدن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתרברב
להתרבות
להתרבות
تَولِید مِثل کَردَن، تَکثِیر کُنَند
دیکشنری عبری به فارسی
להתגבר
להתגבר
غَلَبِه کَردَن، غَلَبِه کُنَد
دیکشنری عبری به فارسی
להתקרב
להתקרב
نَزدیک شُدَن، تَقریبی
دیکشنری عبری به فارسی
להתערב
להתערב
مُداخِلِه کَردَن، مُداخِلِه کُند، دَستکاری کَردَن، فُضولی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی