معنی להתעלף
להתעלף
بیهوش شدن، غش کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתעלף
להתעלם
להתעלם
بی تَوَجُّهی کَردَن، نادیدِه گِرِفتَن، غِفلَت کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להיעלם
להיעלם
ناپَدید شُدَن، ناپَدید می شَوَند
دیکشنری عبری به فارسی
להסתעף
להסתעף
واگَرا شُدَن، مُنشَعِب شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתאסף
להתאסף
بِه هَم پِیوَستَن، جَمع شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להשתעל
להשתעל
سُرفِه کَردَن، سُرفِه
دیکشنری عبری به فارسی
להתקלח
להתקלח
حَمّام کَردَن، دوش گِرِفتَن، باران باریدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתפלל
להתפלל
دُعا کَردَن، دُعا کُن
دیکشنری عبری به فارسی
להתפלא
להתפלא
شِگِفت زَدِه شُدَن، تَعَجُّب
دیکشنری عبری به فارسی
להתערב
להתערב
مُداخِلِه کَردَن، مُداخِلِه کُند، دَستکاری کَردَن، فُضولی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی