معنی להתעכב
להתעכב
عقب افتادن، به تعویق بیفتد
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתעכב
להתערב
להתערב
مُداخِلِه کَردَن، مُداخِلِه کُند، دَستکاری کَردَن، فُضولی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתרכך
להתרכך
گُذَشتَن، نَرم کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתרכז
להתרכז
تَمَرکُز کَردَن، مُتِمَرکِز کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתקרב
להתקרב
نَزدیک شُدَن، تَقریبی
دیکشنری عبری به فارسی
להתעקש
להתעקש
اِصرار کَردَن، اِصرار کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
להתענג
להתענג
لَذَّت بُردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתעמל
להתעמל
تَمرین کَردَن، وَرزِش کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתעלף
להתעלף
بیهوش شُدَن، غَش کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתעלם
להתעלם
بی تَوَجُّهی کَردَن، نادیدِه گِرِفتَن، غِفلَت کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی