معنی להתעורר
להתעורר
پدید آمدن، بوجود می آیند، بیدار بودن، بیدار شدن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתעורר
להתפורר
להתפורר
ریز ریز شُدَن، فُرو ریختَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתערב
להתערב
مُداخِلِه کَردَن، مُداخِلِه کُند، دَستکاری کَردَن، فُضولی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לעורר
לעורר
بَراَنگیختَن، تَحریک کَردَن، اِستِنباط کَردَن، آغاز کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی