معنی להתנפח
להתנפח
نفخ کردن، متورّم شدن، برآمدگی پیدا کردن، ورم کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתנפח
להתבדח
להתבדח
شوخی کَردَن، شوخی
دیکشنری عبری به فارسی
להתקפל
להתקפל
اُفتادَن، بِریزید
دیکشنری عبری به فارسی
להתקלח
להתקלח
حَمّام کَردَن، دوش گِرِفتَن، باران باریدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתפתח
להתפתח
تَکَامُل یافتَن، تَوسِعَه دَهَد
دیکشنری عبری به فارسی
להתנשם
להתנשם
نَفَس نَفَس زَدَن، شَلوار
دیکشنری عبری به فارسی
להתנשא
להתנשא
بُلَند ایستادَن، تَسلِیم شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתנצל
להתנצל
پوزِش خوٰاستَن، عُذرخوٰاهی کُن، عُذر خوٰاستَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתנות
להתנות
تَعیین کَردَن، وَضعِیَت
دیکشنری عبری به فارسی
להתנהג
להתנהג
رَفتار کَردَن، رَفتار کُن
دیکشنری عبری به فارسی