معنی להתנגד
להתנגד
مقاومت کردن، مقاومت کن، اعتراض کردن، مخالفت کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתנגד
להתאגד
להתאגד
مِتَّحِد شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתנגש
להתנגש
تَصَادُم کَردَن، بَرخُورد، تَصَادُف کَردَن، بِه شِدَّت کوبیدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתנגן
להתנגן
زوزِه کِشیدَن، بازی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתבגר
להתבגר
بالِغ شُدَن، بُزُرگ شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתרגש
להתרגש
تَرسیدَن، هَیَجان زَدِه شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתרגל
להתרגל
عادَت دادَن، عادَت کُن، آداپتِه کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתרגז
להתרגז
خَشمگین بودَن، عَصَبانی شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתענג
להתענג
لَذَّت بُردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתנשם
להתנשם
نَفَس نَفَس زَدَن، شَلوار
دیکشنری عبری به فارسی