معنی להתממש
להתממש
محقّق شدن، تحقّق یابد
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתממש
להתגרש
להתגרש
طَلاق گِرِفتَن، طَلاق
دیکشنری عبری به فارسی
להתאמץ
להתאמץ
زَحمَت دادَن، تَلاش، زور زَدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתאמן
להתאמן
تَمرین کَردَن، تَمرین کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
להשתמש
להשתמש
اِستِفادِه کَردَن، اِستِفادِه کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
להתרחש
להתרחש
نَتیجِه دادَن، رُخ دَهَد
دیکشنری عبری به فارسی
להתרגש
להתרגש
تَرسیدَن، هَیَجان زَدِه شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתקמט
להתקמט
چُروک خُوردَن، چین و چُروک، چِشمَک زَدَن اَز دَرد
دیکشنری عبری به فارسی
להתעקש
להתעקש
اِصرار کَردَن، اِصرار کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
להתעמל
להתעמל
تَمرین کَردَن، وَرزِش کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی