معنی להתמהמה
להתמהמה
درنگ کردن، به تعویق انداختن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתמהמה
להתממש
להתממש
مُحَقَّق شُدَن، تَحَقُّق یابَد
دیکشنری عبری به فارسی