معنی להתלונן
להתלונן
گله کردن، شکایت کردن، غرغر کردن، زاری کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתלונן
להתלוצץ
להתלוצץ
لَطیفِه گُفتَن، شوخی
دیکشنری عبری به فارسی
להתכוון
להתכוון
قَصد داشتَن، بِه مَعنی، مَقصود بودَن
دیکشنری عبری به فارسی
מתלונן
מתלונן
شاکی
دیکشنری عبری به فارسی
להתלות
להתלות
آویزان بودَن، آویزان کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתחנן
להתחנן
دَرخوٰاست کَردَن، اِلتِماس کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی