معنی להתכופף
להתכופף
دم زدن، خم شدن، قوز کردن، چمبیدن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתכופף
להתכווץ
להתכווץ
کوچَک شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתכוון
להתכוון
قَصد داشتَن، بِه مَعنی، مَقصود بودَن
دیکشنری عبری به فارسی
לכופף
לכופף
خَم کَردَن، خَم شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
לתופף
לתופף
کوبیدَن، طَبل
دیکشنری عبری به فارسی