معنی להתגאות
להתגאות
افتخار کردن، برای افتخار کردن، خود را مغرور نشان دادن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להתגאות
להיראות
להיראות
بِه نَظَر رِسیدَن، دیدِه شَوَد
دیکشنری عبری به فارسی
להתגבשות
להתגבשות
بُلور شُدَن، بَرایِ مُتِبَلوِر شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתאדות
להתאדות
تَبخِیر شُدَن، تَبخِیر شَوَد
دیکشنری عبری به فارسی
להשראות
להשראות
اِلهام دادَن، بَرایِ اِلهام گِرِفتَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתרבות
להתרבות
تَولِید مِثل کَردَن، تَکثِیر کُنَند
دیکشنری عبری به فارسی
להתנסות
להתנסות
تَجرُبِه کَردَن، تَجرُبِه
دیکشنری عبری به فارسی
להתמחות
להתמחות
کارآموزی کَردَن، تَخَصُّص، مُتِخَصِّص شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להתחרות
להתחרות
رِقابَت کَردَن، رِقابَت کُنَند، مُسابِقِه دادَن، رَقیب شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להראות
להראות
نِشان دادَن، نِشان می دَهَد، آشکار کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی