معنی להיתקל
להיתקל
برخورد کردن، برخورد کنید، ملاقات کردن، مقابل شدن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להיתקל
להיתקע
להיתקע
گِرِفتار کَردَن، گیر کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להירקב
להירקב
فاسِد شُدَن، پوسیدِه شُدَن، گَندیدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להיכשל
להיכשל
اَز دَست دادَن، شِکَست خُوردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להיבדל
להיבדל
رُشد کَردَن، بَرجَستِه شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להסתכל
להסתכל
چَشم دوختَن، نِگاه کُن، نِگاه کَردَن، خیرِه نِگَاه کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להסתגל
להסתגל
اِنطِباق دادَن، تَطبیق دادَن
دیکشنری عبری به فارسی
להשתעל
להשתעל
سُرفِه کَردَن، سُرفِه
دیکشنری عبری به فارسی
להשתיל
להשתיל
کاشتَن، پِیوَند
دیکشنری عبری به فارسی
להתקפל
להתקפל
اُفتادَن، بِریزید
دیکشنری عبری به فارسی