معنی להיכשל
להיכשל
از دست دادن، شکست خوردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להיכשל
להיתקל
להיתקל
برخورد کَردَن، بَرخُورد کُنید، مُلاقات کَردَن، مُقابِل شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להירשם
להירשם
ثَبتِ نام کَردَن، ثَبتِ نام کُنید، اِشتِراک گِرِفتَن
دیکشنری عبری به فارسی
להימשך
להימשך
آخِرین بودَن، بَرایِ اِدامِه دادَن
دیکشنری عبری به فارسی
להיכנע
להיכנע
تَسلِیم کَردَن، تَسلِیم شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להיכנס
להיכנס
وارِد شُدَن، وارِد کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
להיכחד
להיכחד
نابود شُدَن، مُنقَرِض شَوَند
دیکشنری عبری به فارسی
להיושן
להיושן
قَدیمی کَردَن، بَرایِ خوٰابیدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להיבדל
להיבדל
رُشد کَردَن، بَرجَستِه شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להאכיל
להאכיל
تَغذِیَه کَردَن، خُوراک، پَروَرِش دادَن
دیکشنری عبری به فارسی