معنی להטיל
להטיל
تحمیل کردن، پرتاب، قلع و قمع کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با להטיל
להכיל
להכיל
دَر بَر داشتَن، حاوی
دیکشنری عبری به فارسی
להטיס
להטיס
بالا بُردَن، پَرواز کُن، هِدایَت کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
להטיח
להטיח
سیلی زَدَن
دیکشنری عبری به فارسی
להטביל
להטביל
تَعمِید دادَن، غُسلِ تَعمید دادَن
دیکشنری عبری به فارسی
להציל
להציל
نَجَات دادَن، ذَخیرِه کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
להפיל
להפיל
اَنداختَن، بازیگَران، سَرنِگون کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی