ترجمه לבנות به فارسی - دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לבנות
למנות
- למנות
- مَنصوب کَردَن، تَعیین کُنید، شِمُردَن، کُمیسیون دادَن، لیست کَردَن، مُشَخَّص کَردَن، نامزَد کَردَن، شُمارِش کَردَن، اِصطِلاح کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לפנות
- לפנות
- مُواجَهَه کَردَن، تَخلِیَه، دَفع کَردَن، تَخلِیَه کَردَن، آدرِس دادَن، پَناه بُردَن، چَرخیدَن
دیکشنری عبری به فارسی