معنی לאמן
לאמן
مربّی کردن، قطار، آموزش دادن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לאמן
נאמן
נאמן
وَفادار
دیکشنری عبری به فارسی
לאמת
לאמת
تَأیید کَردَن، تَأیید کُنید، مُحکَم کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לאמץ
לאמץ
اِتِّخاذ کَردَن، اِتِّخاذ
دیکشنری عبری به فارسی
לאזן
לאזן
مُتِعادِل کَردَن، تَعَادُل، تَعَادُل بَرقَرار کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לממן
לממן
پول تَامین کَردَن، اُمور مالی، مالی شُدَن، سَرمایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לסמן
לסמן
بَرچَسب زَدَن، عَلامَت گُذاری کُنید، عَلامَت زَدَن، مَعنی دادَن
دیکشنری عبری به فارسی
לשמן
לשמן
مُرغ را چَرب کَردَن، رُوغَن
دیکشنری عبری به فارسی
אמן
אמן
اُستاد، هُنَرمَند
دیکشنری عبری به فارسی