معنی יריב
יריב
ضد، رقیب
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با יריב
יציב
יציב
اُستُوار، پایدار، ثابِت، با اِعتِماد بِه نَفس، مُقاوِم
دیکشنری عبری به فارسی
ריב
ריב
مُشاجِرِه، مُبارِزِه کُن
دیکشنری عبری به فارسی