معنی גרגריות
גרגריות
دانه داری، دانه بندی، ریزبینی
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با גרגריות
ברבריות
ברבריות
بَربَرِیَّت
دیکشنری عبری به فارسی
שריריות
שריריות
عَضُلاتی بودَن، عَضُلانی بودَن
دیکشنری عبری به فارسی
הרגליות
הרגליות
عادّی بودَن، پاها
دیکشنری عبری به فارسی
גרגרי
גרגרי
دانِه دار
دیکشنری عبری به فارسی