معنی בעצלות
בעצלות
به طور بیکاری، تنبلی
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با בעצלות
בעצלנות
בעצלנות
بی عَلاقِه، تَنبَلی
دیکشنری عبری به فارسی
בעצבות
בעצבות
مُتِأَسِّفانِه
دیکشنری عبری به فارسی
בעלות
בעלות
مالِکیَّت
دیکشنری عبری به فارسی
עצלות
עצלות
کاهِلی، تَنبَلی
دیکشنری عبری به فارسی
בערנות
בערנות
با دِقَّت، با هوشیاری، بیدارانِه
دیکشنری عبری به فارسی
בעצבנות
בעצבנות
با اِستِرِس، عَصَبی
دیکشنری عبری به فارسی
בלילות
בלילות
شَبانِه، دَر شَب ها
دیکشنری عبری به فارسی
ביעילות
ביעילות
بِه طُورِ کارآمَد، بِه طُورِ مُؤَثِّر
دیکشنری عبری به فارسی
יעילות
יעילות
اَثَر بَخشی، بَهرِه وَری، مُؤَثِّر بودَن، کارایی، بازدِهی
دیکشنری عبری به فارسی