معنی בגרות
בגרות
بلوغ
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با בגרות
בגסות
בגסות
بِه طُورِ بی اَدَب، بی اَدَبانِه
دیکشنری عبری به فارسی