معنی vivant
vivant
زنده دل، زنده
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با vivant
savant
savant
دانِشمَند، یاد گِرِفت، دانِشمَندانِه، فَهمیدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
suivant
suivant
بَعدی، دُنبال کَردَن، پِیرُو، دُنبالِه دار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Savant
Savant
دانِشمَند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
voyant
voyant
پیش بین، نِشانگَر، زَرق و بَرق دار، زَرگَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
volant
volant
پَروازان، پَرواز کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
vibrant
vibrant
پُر اِنِرژی، پُر جُنب و جوش، لَرزِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
vexant
vexant
آزاردَهَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
vivente
vivente
زَنَدِه، زِندِگی کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
vivace
vivace
پُرشور، پُر جُنب و جوش، پُرنَشَاط، زِندِه دِل، سَرزِندِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی