معنی tondre
tondre
بریدن، چمن زنی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با tondre
fondre
fondre
ذُوب شُدَن، ذُوب شَوَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tendre
tendre
لَطیف بودَن، مُناقِصِه، نَرم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tordre
tordre
پیچاندَن، پیچ و تاب، چَرخاندَن، چِلانیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fonder
fonder
بُنیاد گُذاشتَن، یافت، پایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rendre
rendre
اِرائِه دادَن، پَس دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sonore
sonore
صُوتی، صِدا، مَربوط بِه صِدا
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sonder
sonder
بَررَسی کَردَن، کاوِشگَر، نَظَرسَنجی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
teindre
teindre
رَنگ کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Wonder
Wonder
تَعَجُّب کَردَن، شگفتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی