معنی subordonné
subordonné
به طور تابع، تابع، زیر دست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با subordonné
insubordonné
insubordonné
سَرکِش، نافَرجام
دیکشنری فرانسوی به فارسی
subordonner
subordonner
تابِع کَردَن، تابِع
دیکشنری فرانسوی به فارسی