معنی sentir
sentir
بو کردن، احساس، بوییدن، حسّ کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با sentir
sentir
sentir
اِحساس کَردَن، اِحساس کُنید، حِسّ کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
sentir
sentir
حِسّ کَردَن، اِحساس کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
asentir
asentir
تَوَافُق کَردَن، مُوافَقَت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
mentir
mentir
دُروغ گُفتَن، دُروغ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sentar
sentar
صَندَلی گُذاشتَن، بِنِشین
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
mentir
mentir
دُروغ گُفتَن، دُروغ
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
sentire
sentire
اِحساس کَردَن، اِحساس، حِسّ کَردَن، شِنیدَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
mentir
mentir
دُروغ گُفتَن، دُروغ
دیکشنری پرتغالی به فارسی
sentar
sentar
صَندَلی گُذاشتَن، بَرایِ نِشَستَن، نِشَستَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی