معنی saigner
saigner
خون ریختن، خونریزی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با saigner
soigner
soigner
پَرَستاری کَردَن، دَرمان، مُراقِبَت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
signer
signer
اِمضا کَردَن، عَلامَت بِزَنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
assigner
assigner
واگُذار کَردَن، اِختِصاص دَهَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
aligner
aligner
رَد شُدَن، تَراز کَردَن، هَم راستا کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
asignar
asignar
اِختِصاص دادَن، اِختِصاص دَهَد، واگُذار کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
paginer
paginer
صَفحِه گُذاشتَن، صَفحِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
peigner
peigner
شانِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
gagner
gagner
بُردَن، کَسب کُنید، کَسب کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی