معنی réunir
- réunir
- جمع کردن، گرد هم آوردن، دوباره متّحد کردن
واژههای مرتبط با réunir
reunir
- reunir
- جَمع آوَری کَردَن، مُلاقات کُنید، جَمع کَردَن
reunir
- reunir
- جَمع کَردَن، جَمع آوَری کُنید، جَمع آوَری کَردَن، راندَن، دُوبارِه مُتَّحِد کَردَن
régner
- régner
- حُکم دادَن، سَلطَنَت کُنَند، حُکومَت کَردَن
réagir
- réagir
- وَاکُنِش نِشان دادَن، وَاکُنِش نِشان دَهَند
réussir
- réussir
- مُوَفّق شُدَن
rougir
- rougir
- سَرازیر کَردَن، سُرخ شُدَن، قِرمِز شُدَن
riunire
- riunire
- جَمع کَردَن، دُوبارِه مِتَّحِد شُدَن، دُوبارِه مُتَّحِد کَردَن
punir
- punir
- مُجازات دادَن، مُجازات کَردَن
rugir
- rugir
- غُرِّش کَردَن، غُرِّش