معنی résider
résider
سکونت داشتن، ساکن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با résider
présider
présider
رَئیس بودَن، ریاسَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
hésiter
hésiter
تَردِید کَردَن، تَردِید کُنید، تَزَلزُل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rédiger
rédiger
پیش نِویس کَردَن، نِوِشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
réciter
réciter
اَز بَر خوٰاندَن، تِلاوَت کُن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
réviser
réviser
بازبینی کَردَن، تَجدید نَظَر کُنید، بازنِگَری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
résumer
résumer
خُلاصِه کَردَن، بَرایِ خُلاصِه کَردَن، مُختَصَر کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
résister
résister
مُقاوِمَت کَردَن، مُقاوِمَت کُن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
résiduel
résiduel
باقی ماندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
résident
résident
مُقیم
دیکشنری فرانسوی به فارسی