معنی résident
résident
مقیم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با résident
président
président
رَئیس جُمهور
دیکشنری فرانسوی به فارسی
réticent
réticent
بیزار بودَن، بی مِیل، مُرَدَّد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
résilient
résilient
مُقاوِم، اِنعِطاف پَذیر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Resident
Resident
مُقیم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
residente
residente
مُقیم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
President
President
رَئیس جُمهور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
residente
residente
مُقیم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
residente
residente
مُقیم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
president
president
رَئیس جُمهور
دیکشنری هلندی به فارسی