معنی relayer
relayer
واسطه بودن، رله
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با relayer
balayer
balayer
جاروب کَردَن، جارو کَردَن، زَمین پاک کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
relator
relator
بازگوکُنَنده، راوی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
relatar
relatar
تَعرِیف کَردَن، مَربوط می شَوَد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
rehacer
rehacer
دُوبارِه کار کَردَن، دُوبارِه اَنجام دَهید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
relaxar
relaxar
آرام کَردَن، بَرایِ اِستِراحَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
relator
relator
بازگوکُنَنده، گُزارِشگَر
دیکشنری پرتغالی به فارسی
relatar
relatar
گُزارِش دادَن، گُزارِش دَهید
دیکشنری پرتغالی به فارسی
refazer
refazer
دُوبارِه کار کَردَن، بازسازی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
relier
relier
رَبط کَردَن، مَربوط می شَوَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی