معنی régnant
régnant
حاکم، غالب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با régnant
grognant
grognant
خِرخِرِه کُنَندِه، غِرغِر کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
gagnant
gagnant
بَرَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
résonant
résonant
طَنین دار، طَنین اَنداز
دیکشنری فرانسوی به فارسی
répugnant
répugnant
نِفرَت اَنگیز
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Pregnant
Pregnant
باردار، حامِلِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
regnante
regnante
حاکِم، سَلطَنَت مِی کُند
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
prägnant
prägnant
بِه طُورِ مُختَصَر، مُختَصَر، بِه طُورِ مُختَصَر و مُفید
دیکشنری آلمانی به فارسی
régent
régent
نایِب السَلطَنِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی