معنی rarement
rarement
به ندرت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با rarement
gravement
gravement
بِه شِدَّت، بِه طُورِ جِدّی، بِه طُورِ دَردناک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
gaiement
gaiement
بِه طُورِ شادمان، با خُوشحالی، با خُوشی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
salement
salement
کَثیفانِه، کَثیف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sagement
sagement
عاقِلانِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
purement
purement
بِه طُورِ خالِصانِه، صِرفاً
دیکشنری فرانسوی به فارسی
armement
armement
تَسلِیحات
دیکشنری فرانسوی به فارسی
âprement
âprement
خَشمگینانِه، بِه شِدَّت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
âcrement
âcrement
بِه طُورِ تُند، تَلخی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
largement
largement
بِه طُورِ وَسیع، بِه طُورِ گَستَردِه، گَستَردِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی