معنی raconter
raconter
تعریف کردن، بگو
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با raconter
récolter
récolter
بَرداشت کَردَن، بَرداشت، مَحصول بَرداشت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rayonner
rayonner
پَرتَواَفکَندَن، تابِش می کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
racheter
racheter
خَریداری کَردَن، بازخَرید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
braconner
braconner
شِکار غِیرِ قانونی کَردَن، شِکار غِیرِقانونی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
conter
conter
دَر بَر داشتَن، حاوی، مَحدود کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی