معنی pressé
pressé
عجله دار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با pressé
tressé
tressé
بافتِه شُدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
pressa
pressa
شِتابزَدِگی، عَجَلِه کُن، شِتاب
دیکشنری پرتغالی به فارسی
blessé
blessé
آسیب دیدِه، صَدَمِه دیدِه، مَجروح
دیکشنری فرانسوی به فارسی
presser
presser
فِشار دادَن، فِشُردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
paresse
paresse
کاهِلی، تَنبَلی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
professé
professé
اِظهاری، اِظهار داشت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
presto
presto
زود، بِه زودی، زودهِنگام
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
presisi
presisi
دِقَّت عَمَل، دِقَّت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Dressy
Dressy
جَذّاب، شیک پوش
دیکشنری انگلیسی به فارسی