معنی pousser
pousser
زدن، فشار دهید، وادار کردن، هل دادن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با pousser
tousser
tousser
سُرفِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
glousser
glousser
خَندیدَن با صِدایِ بُلَند، خَندیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
repousser
repousser
دَفع کَردَن، عَقَب راندَن، رَد کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
plisser
plisser
چین خُوردَن، پِلیسِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
presser
presser
فِشار دادَن، فِشُردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
poudrer
poudrer
پودر کَردَن، پودر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
poseer
poseer
دارا بودَن، دَر اِختیار داشتَن، مالِک بودَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
passer
passer
عُبور کَردَن، عُبور کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
poser
poser
پُرسِش کَردَن، قَرار دادَن، ژِست گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی