معنی plisser
plisser
چین خوردن، پلیسه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با plisser
glisser
glisser
دَر هَم پیچیدَن، اِسلاید، سُر خُوردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
lisser
lisser
صاف کَردَن، صاف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
laisser
laisser
اِجازِه دادَن، تَرک کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
blesser
blesser
آسیب رِساندَن، صَدَمِه دیدِه، آسیب زَدَن، زَخم زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
classer
classer
رُتبِه بَندی کَردَن، طَبَقِه بَندی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
presser
presser
فِشار دادَن، فِشُردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
pousser
pousser
زَدَن، فِشار دَهید، وادار کَردَن، هُل دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Blister
Blister
تاوَل زَدَن، تاوَل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
hisser
hisser
بُلَند کَردَن، بالابَر، پَرچَم بُلَند کَردَن، پَرچَم زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی