معنی planter
planter
کاشت کردن، گیاه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با planter
plantear
plantear
بَررَسی کَردَن، ژِست گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
plantar
plantar
کاشت کَردَن، گیاه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
plantar
plantar
کاشت کَردَن، گیاه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
planten
planten
کاشت کَردَن، گیاهان
دیکشنری هلندی به فارسی
implanter
implanter
کاشتَن، ایمپِلَنت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
flatter
flatter
تَعرِیف کَردَن، چاپلوس کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
planear
planear
بَرنامِه ریزی کَردَن، بَرنامِه ریزی کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
chanter
chanter
خوٰاندَن، بِخوٰان، سُرود خوٰاندَن، خوٰاندَن بُلَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Slanted
Slanted
کَج، اُریب
دیکشنری انگلیسی به فارسی