معنی opérer
opérer
عمل کردن، عمل کنند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با opérer
repérer
repérer
مُشَخَّص کَردَن، نُقطِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
operar
operar
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنَند
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
modérer
modérer
مُعتَدِل کَردَن، مُتِوَسِّط
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tolérer
tolérer
تَحَمُّل کَردَن، تَحَمُّل کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
coopérer
coopérer
هَمکاری کَردَن، هَمکاری کُنَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
espérer
espérer
اُمید داشتَن، اُمید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
operar
operar
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنَند
دیکشنری پرتغالی به فارسی
oproer
oproer
اِغتِشاش، شورِش
دیکشنری هلندی به فارسی
gérer
gérer
مُدیریَّت کَردَن، مُدیریَّت کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی