معنی objecter
objecter
اعتراض کردن، شی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با objecter
injecter
injecter
تَزرِیق کَردَن، تَزرِیق کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
objectif
objectif
مُبتَنی بَر واقِعیَّت، هَدَف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
objectief
objectief
مُبتَنی بَر واقِعیَّت، بِه طُورِ عَینی
دیکشنری هلندی به فارسی
objetar
objetar
اِعتِراض کَردَن، شی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
éjecter
éjecter
پَراندَن، بیرون اَنداختَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
objetar
objetar
اِعتِراض کَردَن، شی
دیکشنری پرتغالی به فارسی