معنی mélanger mélanger به هم ریختن، مخلوط کردن، جا به جا کردن، صفحه بازی کردن دیکشنری فرانسوی به فارسی
déranger déranger بی نَظمی ایجاد کَردَن، مُزاحِم شُدَن، زَحمَت دادَن، مُزاحِمَت کَردَن، مُضطَرِب کَردَن دیکشنری فرانسوی به فارسی