معنی lever
lever
بالا بردن، بالابر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با lever
laver
laver
شُستِشو دادَن، شُستَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Sever
Sever
جُدا کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Clever
Clever
هوشمَند، باهوش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
clever
clever
هوشمَند، باهوش
دیکشنری آلمانی به فارسی
élever
élever
پَروَرِش دادَن، بالا بُردَن، تَولِید مِثل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dever
dever
بِدِهکار بودَن، وَظیفِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
lezer
lezer
خوانَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
leven
leven
زِندِگی، زِندِگی کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
leer
leer
خوٰاندَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی