معنی intégrer
intégrer
یکپارچه کردن، ادغام کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با intégrer
intégral
intégral
جُدایی ناپَذیر، اَنتِگرال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
integrar
integrar
یِکپارچِه کَردَن، اِدغام کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
integrar
integrar
یِکپارچِه کَردَن، اِدغام کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
inférer
inférer
اِستِنباط کَردَن، اِستِنتاج
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ingérer
ingérer
بَلعیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
intégré
intégré
ساخت داخِلی، یِکپارچِه شُدِه اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
insérer
insérer
دَرج کَردَن، دَرج کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی