معنی injecter
injecter
تزریق کردن، تزریق کنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با injecter
infecter
infecter
آلودِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
infester
infester
آلودِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inventer
inventer
اِبداع کَردَن، اِختِراع کَردَن، فِهرِست کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
indenter
indenter
فُرورَفتِگی ایجاد کَردَن، تورَفتِگی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inspecter
inspecter
بَررَسی کَردَن، بازرَسی، بازرَسی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
objecter
objecter
اِعتِراض کَردَن، شی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
injertar
injertar
کاشت کَردَن، پِیوَند
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
infectar
infectar
آلودِه کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
inyectar
inyectar
تَزرِیق کَردَن، تَزرِیق کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی