معنی initier
initier
آغاز کردن، آغاز کند، شروع کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با initier
initial
initial
اَوَّلی، اَوَّلیِّه
دیکشنری آلمانی به فارسی
inciter
inciter
بَراَنگیختَن، تَشوِیق کُنَند، تَحرِیک کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Unifier
Unifier
اِتِّحاد گَر، مُتَّحِد کُنَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
inviter
inviter
دَعوَت دادَن، دَعوَت کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
initial
initial
اَوَّلی، اَوَّلیِّه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
unifier
unifier
یِکپارچِه کَردَن، مُتَّحِد کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
iniciar
iniciar
آغاز کَردَن، شُروع کُنید، شُروع کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
inibire
inibire
مُمانِعَت کَردَن، مَهار کُنَد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
iniciar
iniciar
راه اَندازی کَردَن، شُروع کُنید، شُروع کَردَن، آغاز کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی