معنی inférer
inférer
استنباط کردن، استنتاج
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با inférer
ingérer
ingérer
بَلعیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
insérer
insérer
دَرج کَردَن، دَرج کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
référer
référer
اِشارِه کَردَن، مُراجِعِه کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inférieur
inférieur
پَست تَر، پایین تَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
infuser
infuser
مَخلوط کَردَن، تَزرِیق کُنَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
informer
informer
اِطِّلاع دادَن، اِطِّلاع رِسانی کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
intégrer
intégrer
یِکپارچِه کَردَن، اِدغام کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
différer
différer
بِه تَعویق اَنداختَن، مُتِفاوِت اَست، تَفاوُت داشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inferir
inferir
اِستِنباط کَردَن، اِستِنتاج
دیکشنری اسپانیایی به فارسی