معنی infecter
infecter
آلوده کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با infecter
infester
infester
آلودِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
injecter
injecter
تَزرِیق کَردَن، تَزرِیق کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
infectar
infectar
آلودِه کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
infectar
infectar
آلودِه کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
affecter
affecter
تأثیر گُذاشتَن، تَاثیر بُگذارَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inventer
inventer
اِبداع کَردَن، اِختِراع کَردَن، فِهرِست کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
indenter
indenter
فُرورَفتِگی ایجاد کَردَن، تورَفتِگی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inspecter
inspecter
بَررَسی کَردَن، بازرَسی، بازرَسی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
défecter
défecter
نَقص پِیدا کَردَن، نَقص
دیکشنری فرانسوی به فارسی