معنی incuber
incuber
تخم گذاری کردن، جوجه کشی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با incuber
incubar
incubar
تُخم گُذاری کَردَن، جوجِه کِشی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
incubar
incubar
تُخم گُذاری کَردَن، جوجِه کِشی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
inciter
inciter
بَراَنگیختَن، تَشوِیق کُنَند، تَحرِیک کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inhiber
inhiber
مُمانِعَت کَردَن، مَهار کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
infuser
infuser
مَخلوط کَردَن، تَزرِیق کُنَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inculper
inculper
مُتَّهَم کَردَن، شارژ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
incubare
incubare
تُخم گُذاری کَردَن، جوجِه کِشی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی