معنی incubation
incubation
دوره نهفتگی، جوجه کشی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با incubation
Incubation
Incubation
دَورِه نَهُفتِگی، جوجِه کِشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Inkubation
Inkubation
دَورِه نَهُفتِگی، جوجِه کِشی
دیکشنری آلمانی به فارسی
incitation
incitation
تَحرِیک، مُشُوِّق، تَرغِیب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inoculation
inoculation
تَزرِیق واکسَن، تَلقیح
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inhumation
inhumation
دَفن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inculpation
inculpation
کِیفَرخواست، شارژ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
incubación
incubación
دَورِه نَهُفتِگی، جوجِه کِشی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
incubazione
incubazione
دَورِه نَهُفتِگی، جوجِه کِشی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
incubatie
incubatie
دَورِه نَهُفتِگی، جوجِه کِشی
دیکشنری هلندی به فارسی