معنی imputer
imputer
نسبت دادن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با imputer
amputer
amputer
قَطع کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
imputar
imputar
نِسبَت دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
imputar
imputar
نِسبَت دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
imposer
imposer
تَحمیل کَردَن، تَحمیل کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
importer
importer
مُهِمّ بودَن، وارِدات، وارِد کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
impacter
impacter
تأثیر گُذاشتَن، تَاثیر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
amputar
amputar
قَطع کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Computer
Computer
کامپیوتِری، کَامپِیُوتِر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
imponer
imponer
اِجرایِ قانون کَردَن، تَحمیل کُنَند، تَحمیل کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی