معنی exposition
exposition
نمایشگاه، قرار گرفتن در معرض بیماری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با exposition
Exposition
Exposition
نَمایِشگاه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
imposition
imposition
تَحمیل، مالیات
دیکشنری فرانسوی به فارسی
exposición
exposición
نَمایِشگاه، قَرار گِرِفتَن دَر مَعرِض بیماری
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
opposition
opposition
مُخالِفَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Imposition
Imposition
تَحمیل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Opposition
Opposition
مُخالِفَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Opposition
Opposition
مُخالِفَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
Deposition
Deposition
رُسوب گُذاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
expositor
expositor
نَمایِشگَر، غُرفِه دار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی